روزگار ما

اگر احساس میگنجید در شعر بجز خاکستر از دفتر نمیماند.وگر الهام میجوشید باحرف زبان از ناتوانی در نمیماند

روزگار ما

اگر احساس میگنجید در شعر بجز خاکستر از دفتر نمیماند.وگر الهام میجوشید باحرف زبان از ناتوانی در نمیماند

خدای مهربان

زندگی رسمو گلو روشنی است 

زندگی نور خدادرهمه  جاست 

زندگی سردو گرمش باهمه 

اماگرمیش بیشتراز سرمای ماست 

زندگی رسم خدا رسم ادم 

رسمی که باهم کشیدیم روی هم 

رسمی که میگیم  تااخرش میمونیم 

اما وسطش کم میاره ادم 

حلامن موندم اون خدای خوب 

اون خدای که از همه چیزبزرگ تره 

اون کسی که تااخرش گفت میمونه 

اون کسی که غم اندوه رومیبره......